سلام
شب آخر نمايشگاه چون بليط هواپيما براي برگشت نداشتيم با ماشين رئيس از تهران برگشتيم. 4 نفر بوديم. راننده (همون رئيس) كه ماشينشو به هيچ احدي نمي داد. من و دو تا ديگه از بچه ها! من بغل دست راننده نشسته بودم. بعد از طي مسافت نسبتا طولاني براي صرف شام نگه داشتيم. بعد از سفارش غذا ديدم كه گارسون يه بشقاب محتوي فلفل سبز و پياز آورد. من 
شدم! چون مي دونستم آقايون همراه، عاشق پياز هستند. همون موقع سريع گفتم: به خاطر بيماري وبا كه اومده پزشكان گفتند از خوردن سبزيجات در رستورانها خودداري كنيد. يه موقع نخوريد اين پپاز ها و فلفل ها رو ها!
رئيس يه نگاهي كرد و گفت: آخه اينا بدجور داره چشمك مي زنه!
من گفتم: مهندس شانس كه نداريم مي خوريم وبا مي گيريم!
همون موقع رئيس فلفلي رو كه دستش بود برگردوند توي بشقاب.
من خوشحال از اين پيروزي كه اونا ديگه اين پياز و فلفل رو مصرف نمي كنن.
ولي اي دل غافل ...
غذا رو كه آوردن رئيس گفت: پياز كه اشكالي نداره و يك لايه از روي پياز برداشت و اون رو به 4 قسمت تقسيم كرد.
من گفتم: نه مهندس!!! نخورينا! 
گفت: چرا؟
گفتم: آخه پيازها منبع ميكروب هستند. اينارو كه تازه پوست نگرفتند! كلي ميكروب هوا رو جذب كرده!
گفت:خانوم ساني! شما چقدر سخت مي گيريد؟ بخوريد بره بابا!
و بعد از خوردن يه قاشق از غذاش اولين گاز رو به پياز زد. و 2 تا همكار محترم بنده هم به تبع ايشون همراه غذا پياز رو تناول فرمودند.
بيچاره ساني...
جاتون خالي نباشه كه توي ماشين تا مقصد پر شده بود از بوي پياز. اونا چون همشون خورده بودند ناراحتي نداشتند فقط ساني بيچاره نمي دونست چي كار كنه!
نتيجه گيري: اگه يه جمع با هم سفر مي كنيد از خوردن غذاهايي كه باعث توليد بو!!!
مي شن اجتناب كنيد بابا! نفر آخر چه گناهي كرده؟!
جريان بعدي جريان روشن كردن نوار توي ماشين رئيسه! منتظر باشيد.
پيوست 1: آپ ديت كه مي كنيد خبرم كنيد چون بلاگ رولينگ خرابه و نمي دونم كدوم وبلاگ به روزه! ممنونم
پيوست مهم: اين لوگوي كنار صفحه، روي برترين وبلاگهاي فارسي كليك كنيد يه امتيازي (مثلا 5)
به وبلاگ من بديد! يادتون نره ها! مي خوام برنده بشم!
نظرات شما عزیزان: