سلام
سالهاست از كوه بالا نرفتم.
يادمه آخرين باري كه رفتم كوه اون وسطا گير كردم و نه راه پيش داشتم و نه راه پس! داشتم پرت مي شدم پايين كه يكي نجاتم داد!
الانم ديگه كوه برام يه رويا شده! مي دوني چرا؟ چون ديگه توان بالا رفتن از كوه رو ندارم! (اين حرفم دليل نميشه كه احساس ناتواني كنما فقط در اين يك مورد خوب نمي تونم ديگه!) اگه بچه ها قراري براي كوه نوردي يا گردش بذارن يا بهونه ميارم و نمي رم و يا اگه برم يه صندلي تاشو مي برم و مثه مادر بزرگا مي شينم و به بالا رفتن اونا از كوه نگاه مي كنم.
فكر مي كنم كسي كه ميره كوه بايد خيلي قوي باشه.
مي دونم درست فكر مي كنم! مي دوني چرا؟ اينجوري در نظر بگير كه تو مي خواي با يه آدم قوي مبارزه كني! خوب بايد قوي باشي تا شكستش بدي. كوه هم كه اينقدر قوي و با صلابت ايستاده اگه قوي نباشي پس چطور مي خواي بري و قله اش رو فتح كني؟!
كوهنوردي الان براي من سخت ترين كاره!
پس مطمئنم يه كوهنورد چون اينقدر توانايي داره كه قله رو فتح مي كنه بنابراين مشكلات ديگه نبايد از پا درش بيارن و حتما״ حتما״ در برابر اون مشكلات مي ايسته و مبارزه مي كنه!
صبر و مقاومت در برابر مشكلات و ناگواريها و سختيهاي زندگي بهترين چيزه و مطمئنا نتيجه خوبي در بر داره.
صبور و مقاوم باشيد.
نظرات شما عزیزان: