جلوی خونمون یه درخت لیمو داشتیم و من زیرش رو جوری درست کرده بودم که میشد رفت زیرش و لیمو و نمک و ترششششش و ....
خلاصه پاتق دنجی شده بود ، یه شب ساعتهای 2 میشد زیر درخت بودم دیدم دوتا دختر خانم تیپ خفن ! دست در دست هم با خنده و کمی هم آواز داشتن از جلو من رد میشدن که البته بنظرم داشتن آبمیوه میخوردن ! ازین آبمیوه قوطیا !
دقیقا جلو من که رسیدن دوتا قوطی رو پرت کردن رو درخت ، یکی از قوطی ها از بین شاخ و برگ درخت دقیقا افتاد جلوی من و من در کمال تعجب دیدم قوطی آبجو بود اونم مارک معروفش ...
نظرات شما عزیزان: