اموزش"کار با پاپ ادز"popads"pop op"سیستم کسب درامد"سیستم کسب درامد پاپ اپ خارجی " ,


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 48
بازدید ماه : 95
بازدید کل : 26822
تعداد مطالب : 1171
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

مشاهده چت روم

RSS

وبلاگ اتوماتیک (کپی )
وبلاگ اتوماتیک (کپی )

18 دی 1396

مناظره حضرت اميرالمومنين على عليه السلام با علماى يهود
اللهم صلي علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم

  مناظره حضرت اميرالمومنين على عليه السلام با علماى يهود

 

روزى عده اى از علماى يهود، نزد عمر آمدند و گفتند: اى خليفه اگر به سؤ الات ما پاسخ صحيح

بدهى ، ما به اسلام مى گرويم و گرنه ، مى فهميم كه اسلام بر حق نيست . عمر گفت : هر چه

مى خواهيد بپرسيد. من جواب مى دهم

يهوديان اين سؤ الات را مطرح كردند: 1 قفل هاى آسمان چيست ؟ 2 كليد آسمانها چيست ؟ 3

قبرى كه صاحبش را گردش مى داد، چه بود؟ 4 آنكه قومش را نذر كرد در حالى كه نه از جن بود و

نه از آدميان ، كه بود؟ 5 پنج چيزى كه روى زمين راه رفتند و در رحم و شكمى بوجود نيامدند، چه

چيزهاى هستند؟ 6 پرندگانى مانند دراج يا خروس در آوازهاى خود مى گويند؟...

عمر كه از پاسخ دادن عاجز شده بود، از شرمندگى سر به زير افكند و گفت كه پاسخ اين سؤ الات

را نمى داند. يهوديان كه اين جريان خوشحال شده بودند، گفتند: پس ثابت شده كه اسلام بر حق

نيست

سلمان كه در جلسه حاضر بود، گفت : كمى صبر كنيد، من كسى را خواهم آورد كه حقانيت

اسلام را براى شما ثابت كند و پاسخ تمام سؤ الات شما را بدهد. سپس به سوى منزل على عليه

السلام در حالى كه در لباس رسول الله مى خراميد، وارد مسجد شد. عمر با ديدن ايشان با

خوشحالى به طرف ايشان رفت و دست در گردن آن حضرت انداخت و گفت يا ابوالحسن به راستى

كه فقط تو مى توانى پاسخ تمام سؤ الات اين يهوديان را بدهى . حضرت على عليه السلام رو به

يهوديان كردند و فرمودند: من شرطى دارم و آن اين است كه اگر من به تمام سؤ الات شما پاسخ

درست بدهم و به شما بدهم چنانچه در تورات شماست ، شما نيز داخل دين اسلام شده و

مسلمان شويد و يهوديان اين شرط را پذيرفتند. سپس حضرت پاسخ تمام سؤ الات آنان را بيان

فرمود: قفل آسمانها، شرك به خداوند است . زيرا وقتى بنده اى مشرك شد، عملش بالا نمى رود.

كليد اين قفلهاى بسته ، شهادت دادن به يگانگى خداوند و نبوت رسول الله است . قبرى كه

صاحبش را گردش داد، آن ماهى بود كه يونس پيامبر را بلعيد. آن كه قومش را انذار كرد و نه از جن

و نه از آدمى زاد، مورچه سليمان بود كه گفت : اى مورچگان داخل منزلتان شويد كه سليمان و

لشكرش شما را در زير پا نابود نكنند و ايشان نمى دانند. پنج چيزى كه بر زمين راه رفتند ولى در

شكمى بوجود نيامدند، عبارت اند از حضرت آدم ، حوا، ناقه صالح ، قوچ ابراهيم و عصاى موسى و

دراج در آوازش مى گويد: ((الرحمن على العرش استوى )) و خروس در آوازش مى گويد: ((اذكرو لله

يا غافلين ))... از علماى يهود كه سه نفر بودند، دو نفر ايمان آوردند و به يگانگى خدا و نبوت رسول

الله ، شهادت دادند، ولى نفر سوم گفت : اگر به اين سؤ ال من پاسخ دادى ، من هم ايمان مى

آوردم . حضرت فرمود: سؤ ال كن از هر چه مى خواهى ؟ او گفت : به من خبر بده از قومى كه در

اول زنده بوده و بعد مردند و بعد از 309 سال خدا آنها را زنده كرد؟ داستان آنها چيست ؟

حضرت فرمود: اين داستان اصحاب كهف است و داستان را براى او از ابتدا بازگو كرد

پس از آن حضرت به او فرمود: اى يهودى ، آيا اين داستان كه من برايت بازگو كردم ، با آنچه كه در

تورات آمده است ، يكسان بود؟ يهودى گفت : آرى نه يك حرف زياد و نه يك حرف كم

اى ابولحسن ديگر مرا يهودى مخوان كه من شهادت مى دهم به اين كه جز خدا نيست و اين كه

محمد صلى الله عليه و آله و سلم بنده و فرستاده او است و تو اعلم اين امت هستى






نوشته شده توسط خانمی در ساعت 18:30

18 دی 1396

نگاهى به قضاوتهاى على (ع )

نگاهى به قضاوتهای حضرت امیر (ع)






نوشته شده توسط خانمی در ساعت 18:30

18 دی 1396

پند نامه اميرالمومنين على عليه السلام به امام حسن عليه السلام

پند نامه اميرالمومنين على عليه السلام به امام حسن عليه السلام






نوشته شده توسط خانمی در ساعت 18:30

18 دی 1396

نگاهى به پاره اى از ويژگيهاى زندگى اميرالمومنين على (ع )

نگاهى به پاره اى از ويژگيهاى زندگى اميرالمومنين على (ع )






نوشته شده توسط خانمی در ساعت 18:30

18 دی 1396

علت جدايي شيعه و سني چيست؟

علت جدايي شيعه و سني چيست؟

 

 

سبب جدا شدن اقليت شيعه از اكثريت سنى و بروز اختلاف

هواخواهان و پيروان على عليه السّلام نظر به مقام و منزلتى كه آن حضرت پيش ‍ پيغمبر اكرم

صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و صحابه و مسلمانان داشت مسلم مى داشتند كه خلافت و مرجعيت

پس از رحلت پيغمبر اكرم از آن على عليه السّلام مى باشد و ظواهر اوضاع و احوال نيز جزء

حوادثى كه در روزهاى بيمارى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به ظهور پيوست  نظر آنان

را تاءييد مى كرد

ولى برخلاف انتظار آنان درست در حالى كه پيغمبر اكرم رحلت فرمود و هنوز جسد مطهرش دفن

نشده بود و اهل بيت و عده اى از صحابه سرگرم لوازم سوگوارى و تجهيزاتى بودند خبر يافتند عده

اى ديگر - كه بعدا اكثريت را بردند - با كمال عجله و بى آنكه با اهل بيت و خويشاوندان پيغمبر اكرم

و هوادارانشان مشورت كنند و حتى كمترين اطلاعى بدهند،از پيش خود در قيافه خيرخواهى ،

براى مسلمانان خليفه معين نموده اند و على و يارانش را در برابر كارى انجام يافته قرار داده اند.

على عليه السّلام و هواداران او مانند عباس و زبير و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار پس از فراغ از

دفن پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اطلاع از جريان امر در مقام انتقاد برآمده به خلافت

انتخابى و كارگردانان آن اعتراض نموده اجتماعاتى نيز كرده اند ولى پاسخ شنيدند كه صلاح

مسلمانان در همين بود

اين انتقاد و اعتراف بود كه اقليتى را از اكثريت جدا كرد و پيروان على عليه السّلام را به همين نام

((شيعه على )) به جامعه شناسانيد و دستگاه خلافت نيز به مقتضاى سياست وقت ، مراقب بود

كه اقليت نامبرده به اين نام معروف نشوند و جامعه به دو دسته اقليّت و اكثريت منقسم نگردد

بلكه خلافت را اجماعى مى شمردند و معترض را متخلف از بيعت و متخلف از جماعت مسلمانان

مى ناميدند و گاهى با تعبيرات زشت ديگر ياد مى كردند

البته شيعه همان روزهاى نخستين ، محكوم سياست وقت شده نتواست با مجرد اعتراض ، كارى

از پيش ببرد و على عليه السّلام نيز به منظور رعايت مصلحت اسلام و مسلمين و نداشتن نيروى

كافى دست به يك قيام خونين نزد، ولى جمعيت معترضين از جهت عقيده تسليم اكثريت نشدند و

جانشينى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و مرجعيت علمى را حق طلق على عليه

السّلام مى دانستند و مراجعه علمى و معنوى را تنها به آن حضرت روا مى ديدند و به سوى او

دعوت مى كردند

شيعه در اسلام - علامه طباطبايي






نوشته شده توسط خانمی در ساعت 18:30

18 دی 1396

سگى بر روى جنازه
سگى بر روى جنازه 


صاحب فضيلت تقوا و ايمان ، مرحوم دكتر احمد احسان كه سالها مقيم كربلا بود و چند سال آخر عمرش مجاور قم بود و در همانجا مرحوم و مدفون گرديد تقريبا در 25 سال قبل در كربلا نقل فرمود كه روزى جنازه اى را ديدم كه جمعى اورا به حرم مطهر حضرت سيدالشهداء عليه السّلام به قصد تبرك و زيارت مى برند، من هم همراه مشيعين رفتم ، ناگاه ديدم روى تابوت ، سگى سياه وحشت انگيز نشسته است ، حيران شدم براى اينكه بدانم آيا ديگرى هم مى بيند يا تنها من اين امر غريب را مشاهده مى كنم ، از شخصى كه سمت راست من حركت مى كرد پرسيدم پارچه اى كه روى جنازه است چيست ؟ گفت شال كشميرى است .گفتم به روى پارچه چيز ديگرى مى بينى ؟ گفت نه .
همين سؤ ال را از آنكه سمت چپ من بود كردم و همين پاسخ را شنيدم ، دانستم كه جز من كسى نمى بيند، تا درب صحن رسيديم ناگاه آن سگ از جنازه جدا شد تا وقتى كه جنازه را از حرم مطهر و صحن شريف برگرداندند، باز در خارج صحن آن سگ را با جنازه ديدم همراهش به قبرستان رفتم ببينم چه مى شود، در غسالخانه وتمام حالات ، سگ را ديدم كه به جنازه متصل است تا وقتى كه ميت را دفن كردند آن سگ هم در همان قبر از نظرم محو گرديد.
نظير اين واقعه را قاضى سعيد قمى در كتاب اربعينات خود از استاد كل شيخ ‌بهائى اعلى اللّه مقامه نقل كرده و خلاصه اش آن است كه يك نفر از اهل معرفت و بصيرت مجاور مقبره اى از مقابر اصفهان بوده روزى جناب شيخ بهائى به ملاقاتش ‍ مى رود، شيخ مى گويد روز گذشته در اين قبرستان امر غريبى مشاهده كردم ديدم جماعتى جنازه اى را آوردند در فلان موضع دفن كردند و رفتند چون ساعتى گذشت بوى خوشى به مشامم رسيد كه از بوهاى دنيوى نبود متحير شدم به اطراف نظر كردم تابدانم اين بوى خوش از كجاست ناگاه صورت بسيار زيبايى در زى ملوك ديدم كه نزد آن قبر رفت واز ديده ام پنهان شد، طولى نكشيد ناگاه بوى گندى كه از هر بوى گندى پليدتر بود به مشامم رسيد، چون نظر كردم سگى را ديدم كه رو به آن قبر مى رود و نزد آن قبر از نظرم محو شد و در حال حيرت و تعجب بودم كه ناگاه ديدم آن جوان را بدحال ، بدهيئت ، مجروح و از همان راهى كه آمده بود برمى گشت ، دنبال او رفتم و از او خواهش كردم كه حقيقت حال را براى من بگو.
گفت من عمل صالح اين ميت بودم و ماءمور بودم با او باشم ناگاه آن سگى را كه ديدى آمد و او عمل ناشايسته او بود و چون كردارهاى ناروايش بيشتر بود بر من چيره شد ونگذاشت با او باشم و مرا بيرون كرد و فعلاً انيس آن ميت همان سگ است .
شيخ فرمود: اين مكاشفه صحيح است ؛ زيرا عقيده ما آن است كه كردارهاى آدمى در برزخ ‌به صورتهاى مناسب با آن اعمالش با شخص خواهد بود و مسئله تجسم اعمال و مصور شدنشان به صورتهاى مناسب با احوال ،مسلم است .
مردم آزارى به صورت درندهخواننده عزيز بايد بدانى آنچه در اين دو مكاشفه نقل شد و همچنين فرمايش شيخ بهائى عليه الرحمه مطلبى راست و درست و عين واقع است و نزد اهل بصيرت مسلم است كه هر آدمى كه در دنيا راه و روش درندگان و سگان را داشته باشد؛ يعنى به وسيله زبان و اجزاى بدنش اذيت كن و آزاررسان باشد،بيرحم ، بى انصاف ، متكبر، يعنى زير بار حق نرفته كبريايى كند و خلاصه بى بندوبارى و جنايت و خيانتكارى پيشه اش باشد، پس از مرگ ، حشرش با صورت سگى است يا گرگى يا پلنگى يا خنزيرى ، البته نه مانند سگها و گرگهاى دنيوى بلكه صدها درجه زشت تر، موذى تر، وحشتناكتر، حتى صورت ملكوتى خودش نيز چنين خواهد بود.
در برابر هر انسانى كه در مدت عمرش خيرخواه خود و خلق و خيررسان و مهربان و متواضع وبنده وار زندگى كند و از هر شرى پرهيز داشته باشد و سرتاسر هستى او را نور ايمان و تقوا و اعمال صالحه گرفته باشد پس از مرگش با زيباترين صورتهاست كه فرشتگانند بلكه خودش فرشته اى خواهد بود بالاتر از فرشتگان .
اما آنهايى كه هم طاعات و اعمال صالحه دارند و هم گناهان و كردارهاى ناشايسته و بدون توبه وتدارك بميرند، در برزخ گاهى از صورتهاى لذتبخش نيكيهاى خود بهره مندند و گاهى از صورتهاى رنجاننده گناهان خود در شكنجه اند.
بلى گاه مى شود در اثر كمى گناهان در همان برزخ يك طرفى مى شود و حسابش ‍ تصفيه مى گردد يعنى مدت رنج و عذابش از آثار گناهانش تمام مى شود به طورى كه وارد محشر كه مى شود هيچ آثار آن گناهان با او نيست و شواهد اين مطلب در ضمن بعضى از داستانهاى گذشته نقل گرديد و در اينجا براى تاءييد و تاءكيد به نقل يك روايت قناعت مى شود:
در بحارالانوار از كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه امام عليه السّلام فرمود در زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله يك نفر در حال جان دادن بود به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله گزارش دادند آن حضرت با جمعى از اصحاب بالين او حاضر شدند، آن محتضر بيهوش بود، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود اى ملك الموت ! او را بازدار تا از او پرسشى كنم . محتضر بهوش آمد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به او فرمود چه مى بينى ؟ عرض كرد سفيديهاى بسيارى و سياهيهاى فراوانى مى بينم (يعنى صورتهاى نورى لذتبخش و صورتهاى تاريك وحشت انگيز) فرمود كدام يك به تو نزديكتر است ؟
عرض كرد: سياهيها. فرمود بگو:((اَللّهُمَّ اغْفِرْلِىَ الْكَثير مِنْ مَعاصيكَ وَاْقبَلْ مِنّىِ الْيَسيَر من طاعتك )) گفت و سپس بيهوش شد. باز رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اى ملك الموت ! ساعتى او را بازدار تا از او پرسشى نمايم ، باز بهوش آمد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: حال چه ديدى ؟ عرض كرد باز همان سفيديها و سياهيها است ، فرمود: كداميك به تو نزديكتر است ؟ گفت سفيديها.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: خداوند او را آمرزيد، سپس حضرت صادق عليه السّلام فرمود هرگاه بالين محتضرى بوديد اين دعا را به او تلقين كنيد تا بخواند






نوشته شده توسط خانمی در ساعت 18:30

18 دی 1396

بزرگ همت تر از حاتم
بزرگ همت تر از حاتم 

 از حاتم (سخاوتمند معروف و ماندگار تاريخ ) پرسيدند: ((آيا بزرگ همت تر از خود در جهان ديده اى ؟ يا شنيده اى ؟ ))
جواب داد: روزى چهل شتر براى سران عرب قربان كردم ، آن روز براى حاجتى به صحرا رفتم ، خاركنى را در بيابان ديدم كه پشته هيزم را فراهم كرده تا آن را به شهر بياورد و بفروشد، به او گفتم : ((چرا به مهمانى عمومى حاتم نمى روى كه گروهى بسيار از مردم در كنار سفره او نشسته اند. )) در پاسخ گفت :

هر كه نان از عمل خويش خورد

منت حاتم طائى نبرد

من اين خاركن را از نظر جوانمردى و همت از خودم برتر يافتم






نوشته شده توسط خانمی در ساعت 18:30

18 دی 1396

برتر بودن خواب ظالم از بيداريش
 برتر بودن خواب ظالم از بيداريش  

شاه بى انصافى از پارسايى پرسيد: كدام عبادت ،بهترين عبادتها است ؟
پارسا گفت : خوابيدن هنگام ظهر براى تو بهترين عبادتهاست تا در آن هنگام به كسى آزار نرسانى .

ظالمى را خفته ديدم نيم روز

گفتم : اين فتنه است خوابش برده به

و آنكه خوابش بهتر از بيدارى است

آن چنان بد زندگانى ، مرده ، به






نوشته شده توسط خانمی در ساعت 18:30

18 دی 1396

برتر بودن مرگ ظالم بر زندگى او
برتر بودن مرگ ظالم بر زندگى او  

 

 (عصر حكومت عبدالملك بن مروان (75 - 95 ه‍ ق )بود. او حجاج بن يوسف ثقفى را كه خونخوارترين و بى رحمترين عنصر پليد بود، استاندار عراق (كوفه و بصره ) كرد. حجاج بيست سال حكومت نمود و تا توانست ظلم كرد.) در اين عصر، روزى زاهد فقيرى كه دعايش به اجابت مى رسيد، وارد بغداد گرديد. (بغداد در آن عصر، روستايى بيش نبود). حجاج او را طلبيد و به او گفت : ((براى من دعاى خير كن .))
زاهد فقير گفت : ((خدايا! جان حجاج را بگير. ))
حجاج : تو را به خدا چه دعايى است كه براى من نمودى ؟))

زاهد فقير: ((اين دعا هم براى تو و هم براى تو و هم براى همه مسلمانان ، دعاى خير است . ))

اى زبردست زير دست آزار

گرم تا كى بماند اين بازار؟

به چه كار آيدت جهاندارى

مردنت به كه مردم آزارى







نوشته شده توسط خانمی در ساعت 18:30

18 دی 1396

حق را نبايد بخاطر باطل ترك كرد
حق را نبايد بخاطر باطل ترك كرد

زراره صحابه مورد اعتماد امام باقر عليه السلام مى گويد:
حضرت امام محمد باقر براى تشييع جنازه مردى از قريش رفت ، من هم در خدمت امام بودم ، زنى با صداى بلند گريست عطا (قاضى القضات وقت ) كه در تشييع جنازه حاضر بود، خطاب به زن كرد و گفت :
ساكت باش وگرنه برمى گرديم .
آن زن ساكت نشد و عطا برگشت ، رفت و جنازه را تشييع نكرد.
من عرض كردم :
يابن رسول الله ! عطا برگشت .
حضرت فرمود:
ما به دنبال جنازه مى رويم و با ديگران كارى نداريم . هرگاه ببينيم كار باطلى با حق آميخته است ، حق را به خاطر باطل ترك كنيم ، حق مسلمان را ادا نكرده ايم . (يعنى اگر چه گريه زن با صداى بلند كار باطلى بود و تشييع جنازه يك امر حق است ، نبايد به خاطر گريه زن ، تشييع جنازه را ترك كرد.) سپس ‍ امام بر جنازه نماز خواند، صاحب عزا پيش آمد تشكر كرد و گفت : خداوند شما را رحمت كند شما نمى توانيد پياده راه برويد برگرديد! حضرت مايل نشد برگردد.
عرض كردم :
آقا! صاحب عزا به شما اجازه برگشتن داد ضمنا من هم مطلبى دارم ، مى خواهم از آن بپرسم .
فرمود:
ما با اجازه او نيامده بوديم و با اجازه او برگرديم .
اين ثوابى است كه در جستجوى آن بوديم انسان هر اندازه از پى جنازه برود پاداش بيشتر مى گيرد. (50)
بدين وسيله امام به وظيفه خود عمل نمود و حق را به خاطر باطل ترك نكرد. ((اميد است ما هم چنين باشيم )).






نوشته شده توسط خانمی در ساعت 18:30

17 دی 1396

به سایت خفن ترین مراجعه کنید



نوشته شده توسط خانمی در ساعت 10:15

16 دی 1396

مناظره حضرت اميرالمومنين على عليه السلام با علماى يهود
اللهم صلي علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم

  مناظره حضرت اميرالمومنين على عليه السلام با علماى يهود

 

روزى عده اى از علماى يهود، نزد عمر آمدند و گفتند: اى خليفه اگر به سؤ الات ما پاسخ صحيح

بدهى ، ما به اسلام مى گرويم و گرنه ، مى فهميم كه اسلام بر حق نيست . عمر گفت : هر چه

مى خواهيد بپرسيد. من جواب مى دهم

يهوديان اين سؤ الات را مطرح كردند: 1 قفل هاى آسمان چيست ؟ 2 كليد آسمانها چيست ؟ 3

قبرى كه صاحبش را گردش مى داد، چه بود؟ 4 آنكه قومش را نذر كرد در حالى كه نه از جن بود و

نه از آدميان ، كه بود؟ 5 پنج چيزى كه روى زمين راه رفتند و در رحم و شكمى بوجود نيامدند، چه

چيزهاى هستند؟ 6 پرندگانى مانند دراج يا خروس در آوازهاى خود مى گويند؟...

عمر كه از پاسخ دادن عاجز شده بود، از شرمندگى سر به زير افكند و گفت كه پاسخ اين سؤ الات

را نمى داند. يهوديان كه اين جريان خوشحال شده بودند، گفتند: پس ثابت شده كه اسلام بر حق

نيست

سلمان كه در جلسه حاضر بود، گفت : كمى صبر كنيد، من كسى را خواهم آورد كه حقانيت

اسلام را براى شما ثابت كند و پاسخ تمام سؤ الات شما را بدهد. سپس به سوى منزل على عليه

السلام در حالى كه در لباس رسول الله مى خراميد، وارد مسجد شد. عمر با ديدن ايشان با

خوشحالى به طرف ايشان رفت و دست در گردن آن حضرت انداخت و گفت يا ابوالحسن به راستى

كه فقط تو مى توانى پاسخ تمام سؤ الات اين يهوديان را بدهى . حضرت على عليه السلام رو به

يهوديان كردند و فرمودند: من شرطى دارم و آن اين است كه اگر من به تمام سؤ الات شما پاسخ

درست بدهم و به شما بدهم چنانچه در تورات شماست ، شما نيز داخل دين اسلام شده و

مسلمان شويد و يهوديان اين شرط را پذيرفتند. سپس حضرت پاسخ تمام سؤ الات آنان را بيان

فرمود: قفل آسمانها، شرك به خداوند است . زيرا وقتى بنده اى مشرك شد، عملش بالا نمى رود.

كليد اين قفلهاى بسته ، شهادت دادن به يگانگى خداوند و نبوت رسول الله است . قبرى كه

صاحبش را گردش داد، آن ماهى بود كه يونس پيامبر را بلعيد. آن كه قومش را انذار كرد و نه از جن

و نه از آدمى زاد، مورچه سليمان بود كه گفت : اى مورچگان داخل منزلتان شويد كه سليمان و

لشكرش شما را در زير پا نابود نكنند و ايشان نمى دانند. پنج چيزى كه بر زمين راه رفتند ولى در

شكمى بوجود نيامدند، عبارت اند از حضرت آدم ، حوا، ناقه صالح ، قوچ ابراهيم و عصاى موسى و

دراج در آوازش مى گويد: ((الرحمن على العرش استوى )) و خروس در آوازش مى گويد: ((اذكرو لله

يا غافلين ))... از علماى يهود كه سه نفر بودند، دو نفر ايمان آوردند و به يگانگى خدا و نبوت رسول

الله ، شهادت دادند، ولى نفر سوم گفت : اگر به اين سؤ ال من پاسخ دادى ، من هم ايمان مى

آوردم . حضرت فرمود: سؤ ال كن از هر چه مى خواهى ؟ او گفت : به من خبر بده از قومى كه در

اول زنده بوده و بعد مردند و بعد از 309 سال خدا آنها را زنده كرد؟ داستان آنها چيست ؟

حضرت فرمود: اين داستان اصحاب كهف است و داستان را براى او از ابتدا بازگو كرد

پس از آن حضرت به او فرمود: اى يهودى ، آيا اين داستان كه من برايت بازگو كردم ، با آنچه كه در

تورات آمده است ، يكسان بود؟ يهودى گفت : آرى نه يك حرف زياد و نه يك حرف كم

اى ابولحسن ديگر مرا يهودى مخوان كه من شهادت مى دهم به اين كه جز خدا نيست و اين كه

محمد صلى الله عليه و آله و سلم بنده و فرستاده او است و تو اعلم اين امت هستى






نوشته شده توسط خانمی در ساعت 22:26

16 دی 1396

نگاهى به قضاوتهاى على (ع )

نگاهى به قضاوتهای حضرت امیر (ع)






نوشته شده توسط خانمی در ساعت 22:26

16 دی 1396

پند نامه اميرالمومنين على عليه السلام به امام حسن عليه السلام

پند نامه اميرالمومنين على عليه السلام به امام حسن عليه السلام






نوشته شده توسط خانمی در ساعت 22:26

16 دی 1396

نگاهى به پاره اى از ويژگيهاى زندگى اميرالمومنين على (ع )

نگاهى به پاره اى از ويژگيهاى زندگى اميرالمومنين على (ع )






نوشته شده توسط خانمی در ساعت 22:26

به وب سایت من خوش امدید
ایمیل مدیر :



صفحه نخست | پست الکترونیک | آرشیو مطالب | لينك آر اس اس | عناوین مطالب وبلاگ | تم دیزاینر

.::